اين اخرين لحظه هاي خيال من است
لحظه هايي چند پيش از خواب در بازوان اب
ابي تيره اي چشم ها لب ها صدايم را پوشانده
و انفجاري از حباب به هر طرف پرتاب ميشود
خط هاي نور در اب هر چند ثانيه
كمتر و كمتر نزديك به هيچ
تاريك ميشوند تاريك ميشوند
دست هاي من بي اختيار
در يك هجوم وحشت زده از موج هاي اب
خيالي را از ابي غليظ به ذهنم مي اورند
تا لحظه اي ديگر بر روي اب
ازاد ميكشم نفس
پري اب هاي سرد رنگ
بر سينه هاي خود مي فشاردم
ارام عميق و تنگ
در لمس سرد بدن بي وجود او
بي لحظه اي ارام
همه ي جثه ام در يك مسير دودوار
در سوق عمق اب
خوابي شديد را احساس ميكند
گردي نيم بسته ي چششش .....شمان من
بي هيچ حس و خيال
در ظل خواب هاي بي صدا
ارام ...
باريك ميشود باريك ميشود
نظرات شما عزیزان:
زیبا بود.... ولی چرا توی آب؟
پاسخ: fh sghl. jpgdg hdk auv fh alhsj
پاسخ: fh sghl. jpgdg hdk auv fh alhsj
.: Weblog Themes By Pichak :.